1.گوستاو لوبون (فرانسوی)- 2.گابریل تارد (فرانسوی) - 3.فردیناند تونیز (آلمانی) -4. دیوید رایزمن (آلمانی) -5. ماکس وبر (آلمانی) -6. مارشال مک لوهان (امریکایی کانادایی الاصل)
1. لوبون:
محور اصلی بحث لوبون مفهوم انبوه خلق و تودهوارسازی جوامع است.
شناخت مفهوم توده:
معرف بیشترین میزان جمعیت انسانی است که از بالاترین میزان فشار اجتماعی برخوردار است.
این نوع از جمع انسانی دارای کمترین همبستگی ارگانیکی است.
این جمع فارغ از هرگونه خصوصیت نژادی، ملیتی، جایگاه و طبقه اجتماعی، جنس و موقعیت شغلی در کنار هم قرار میگیرند.
در توده شخصیت فردی از بین میرود و شخصیت ناخودآگاه جمعی که با شخصیت تک تک اعضا متفاوت است، جای آن را میگیرد.
در توده روح مشترک جمعی وجود دارد که با روح تک تک اعضا متفاوت است.
لرنر این روح مشترک را احساس مشترک مینامد و معتقد است که رسانه آن را ایجاد میکند.
در نقد «انبوه خلق» لوبون، مفهوم «انبوه تنها» مطرح است که به معنی قرار گرفتن فرد در جمعی است که انسجام ارگانیکی ندارد و انسجام آن از نوع مکانیکی است.
انواع انبوه خلق: قراردادی، فعال، نمایشی،
لوبون برای مطبوعات نقش قدرتمندی قائل است و معتقد است که این مطبوعات بودند که آتش جنگ مریکا و اسپانیا را برافروختند. همچنین لوبون در برخی موارد از مطبوعات انتقاد میکند. به وطور مثال تابعیت آنها از اوامر حکومتی و یا نقش مطبوعات در ایجاد و گسترش شایعه را جز نقشهای منفی مطبوعات میداند.
2. تارد:
تارد مفهوم همگان را در مقابل انبوه خلق لوبون مطرح میکند و همچنین به قوانین تقلید میپردازد.
تارد همگان را یک جمع نامجاور از لحاظ جغرافیایی معرفی میکند و آن را یک اجتماع معنوی میداند که اعضا بر یکدیگر تاثیر متقابل دارند و برخلاف انبوه خلق این اعضا الزاما در مجاورت یکدیگر قرار نمیگیرند.
همگان دوشادوش یکدیگر نیستند و صدای هم را نمیشنوند اما دارای یک ارتباط معنوی قوی هستند. که بر اساس قوانین تقلید، تلقین فکری نامجاور در آنها به وجود میآید. بنابراین همگان نسبت به انبوه خلق از مرحله بالاتری از رشد اجتماعی برخوردار است و جنبه فکری و معنوی دارد.
3. تونیز:
تونیز از نخستین کسانی است که وضعیت جامعه مدرن را با توجه به انواع ارتباطات و روابط اجتماعی مورد مطالعه قرار میدهد.
تونیز جامعه انسانی را قابل تفکیک به به دو نوع اجتماع و جامعه میداند. که در اجتماع که یک جمع معنوی است، وظایف خودانگیختهاند و روابط غریزی، عاطفی و طبیعی است.
و در جامعه که جمع بزرگتری نسبت به اجتماع است، اراده حساب شده و سنجیده است و فرد به دنبال مقاصد شخصی است.
تونیز بحث ارتباطات ادبی از جمله مطبوعات و روزنامه ها را مورد توجه قرار میدهد و معتقد است که مطبوعات رکن اصلی جامعه هستند و قدرت آنها از دولت و ارتش نیز بالاتر است. زیرا قدرت دولت و ارتش در چارچوب مرزهای سیاسی یک کشور است در حالیکه قدرت مطبوعات از مرزهای ملی یک سرزمین میگذرد.
تونیز برای مطبوعات هم نقش مثبت و هم نقشی منفی قائل است. آنجا که گستردگی ارتباطات از مرزهای سیاسی بالاتر میرود از نقش مثبت و آنجا که ارتباطات ارگانیک افراد جامعه از بین می-رود از نقش منفی مطبوعات سخن میگوید.
4. رایزمن:
رایزمن به نوعی تحول در جامعه انسانی اعتقاد دارد. تحول اجتماعی رایزمن همانند تونیز از یک نوع ماتریالیست تاریخی پیروی میکند که ارتباطات در آن نقش موثر دارد.
رایزمن با توجه به نوع و ماهیت ارتباطات، سه نوع جامعه را از هم تفکیک میکند:
* سنتگرا / ارتباطات شفاهی / سنتراهبر
در این نوع جامعه، سنت نقش اصلی را ایفا میکند و عامل اصلی نظارت اجتماعی محسوب میشود. رایزمن معتقد است سنت خلاقیت فردی را از بین میبرد و آداب و رسوم و اعتقادات، یک حس جمعگرایی ناآگاهانه ایجاد میکنند. در این نوع جامعه همبستگی به خانواده حالت کندویی دارد و انسان تحت تاثیر سنتهاست.
* فردگرا / ارتباطات نوشتاری / درونراهبر
در این جامعه خط و دستگاه چاپ اختراع شده است. با وقوع انقلاب صنعتی و رنسانس، عصر جامعه سنتگرا به پایان رسیده و دوره فردگرایی آغاز شده است.
در این دوره ابتکارات و مطالعات فردی بر روی انسان تاثیر میگذارد و گرایشی خودخواهانه در او به وجود میآید که باعث کاهش همبستگی فرد با جامعه میرود. در این جامعه انسان در خلوت و انزوا به سر میبرد.
۳. مصرفگرا / ارتباطات راه دور و از طریق رسانههای ارتباط جمعی / دگرراهبر
در این دوره رفتار فرد بعد عاطفی خود را از دست میدهد و رسانهها محور اصلی تحولات فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی هستند. اداره جامعه به سبب وجود رسانهها به صورت کلیشهوار درآمده است.
5. وبر:
وبر برای مطبوعات هم در کسب قدرت اقتصادی و هم در کسب قدرت سیاسی، نقش بسزایی قائل است. در خصوص کسب قدرت اقتصادی وبر معتقد است با درج آگهیهای تجاری و تولیدی در روزنامهها، خوانندگان روزنامهها با کالاها و محصولات تولیدی و تجاری آشنا میشوند و این آشنایی منجر به استفاده و مصرف بیشتر که مساوی با سود اقتصادی برای صاحبان صنایع است، میشود. همچنین وبر درخصوص کسب قدرت سیاسی معتقد است که نخبگان و صاحبنظران هر جامعه با همکاری و ارسال مقالاتشان به مطبوعات و سپس انتشار مقالات و نظرات میتوانند به منزلت و مقام که همان قدرت سیاسی است دست پیدا کنند.وبر همچنین بحثهایی در باره سازمانها و مدیریت و همینطور اقتدار در جوامع دارد.
6. مک لوهان:
رسانه همان پیام است
به اعتقاد مک لوهان در روند دگرگونی جوامع، نظامهای ارتباطی نقش کلیدی داشتهاند. بر اساس این عبارت (رسانه همان پیام است) مهمترین اثر دگرگونی در درک و تفکر انسانهاست.
مک لوهان با ارائه این نظر معتقد است که که رسانه کیفیت و نوع پیام را تعیین میکند و بر همین اساس نوع فکر و شیوه رفتار شهروندان را تعیین کرده و بر روابط اجتماعی آنها اثر می گذارد.
چگونگی استفاده از رسانه
مک لوهان معتقد است ارزش هر رسانه را چگونگی استفاده از آن مشخص میکند.
نظریه تحول اجتماعی
مک لوهان بر پیشرفتهای فنی رسانههای ارتباط جمعی تاکید دارد و توسعه ارتباطات و ابزار را اساس تحول جامعه میداند. همچنین مک لوهان بر نظام ارتباطات و نحوه تولید و انتشار پیام تاکید میکند.
مک لوهان سیر تحول اجتماعات را به 3 دوره تقسیم میکند:
کهکشان گوتنبرگ ،کهکشان مارکنی ،کهکشان الکترونیکی
دهکده جهانی
مک لوهان معتقد است که رسانههای مدرن امکان نوعی بازگشت به گذشته را فراهم کردهاند؛ بازگشت به زندگی قبیلهای.
تعادل حواس و امتداد حواس
در بحث تعادل حواس مک لوهان از به هم ریختن تعادل حواس صحبت میکند و میگوید با مدرنتر شدن جوامع و رسانهها، حواس انسان کمتر درگیر رسانهها میشود.در خصوص امتداد حواس نیز مک لوهان رسانه را امتداد حواس انسانی میداند. به این معنا که هر رسانه در امتداد یکی از حواس انسانی ایفای نقش میکند. به طور مثال تلویزیون در امتداد حس بینایی و رادیو در امتدا حس شنوایی انسان قرار دارد.
رسانه سرد – رسانه گرم
مک لوهان با تفکیک رسانهها به سرد و گرم، معتقد است رسانه گرم رسانهای است که همچون آتش گداخته که بلافاصله دست را میسوزاند، اثر فوری و حتمی دارد و رسانه سرد را رسانهای میداند که حساسیت و توجه کمتری را بر میانگیزد